-
دفتر دوم (01): شب بیدار
پنجشنبه 28 فروردینماه سال 1393 18:46
شب بیدار من در این شامگه سرد صبور به چه می اندیشم؟ به صدای نفس ثانیه ها که به آوای نهان پاورچین از کنار لب پر خاطره ام می گذرند؟ یا طنین دل تو؟ که به آوازی دور با نسیمی نزدیک بر سراپرده ی تلخند زمان بیآرام نت می ساید؟ از چه رویی نفسم می گذرد؟ با چه رو دیده می خوابد باز؟ شوق هر روزه ی آغوش دلم برگ برگ تن بی...
-
دفتر اول (7): آخرین شاخه خشک پاییز
جمعه 9 تیرماه سال 1391 21:11
آخرین شاخه ی خشک پاییز می دانستم خواهی رفت و تنها دلخوشی ام را با خود خواهی برد از آرزوهایم هیچ چیز جز تک و توک برگ های خشک و رزد باقی نمی گذاری که با افتادن هر کدامشان به یاد می آورم چه چیزی را از دست داده ام که با خرد شدنشان زیر پای عابران تمام خاطره هایت انگار گَرد می شوند و رقصان در باد تنم می لرزد از هراس بی کسی...
-
دفتر اول (6): دلقک
سهشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1391 22:01
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 دلقک آی... مردم، بدوید حراجش کردم همه اندیشه به یک پول سیاه چه کسی می داند شاید این اندیشه جلو چشمانم پرپر شد به چه می خندی، های..! دلقکِ بی پروا کسب و کارت امروز از همه بیش تر است مردمان امروزه، به تو می اندیشند تو همان سرور امروز جهانی،...
-
سال نوتون جدید!
سهشنبه 1 فروردینماه سال 1391 12:47
شنگولیم... کمی! باد بهاری به کله مان خورده و حوصله نوشتن نداریم! پس فعلاً فقط همین... سال نوتون مبارک
-
دفتر اول (5): بی نُت
جمعه 12 اسفندماه سال 1390 21:04
بی نُت A: سرگردانیِ شیرینِ دویدن پیِ تلخندِ تو زجرِ بار نگاهِ سنگینت امیدِ بخشودگیِ بی وفاییم از درونِ خویش بیرون جهیده ام بی گمان حاصلی خواهم داشت از تو تو آغازِ سمفونیِ آرزوها B: عمقِ خش خشِ برگِ زندگی زیر پایِ سنگینِ زمانه جغجغه ی گوش هایت شده انگار لبخندِکودکانه ی بی شکیب ات بی زوال باد... پرده ی پاره ی دلِ یخ زده...
-
دفتر اول (4): تهران
پنجشنبه 13 بهمنماه سال 1390 01:13
ابرها بومِ نقاشی برجی هستند که به سرپنجه ی سرب اندرون دلشان با انگشت می نویسد: «تهران»! م.ساج یازدهم بهمن ماه یکهزار و سیصد و نود خورشیدی برای عزیزترین ِ رفیقِ عزیزم سروده شد که بچسباند رویِ پیشانیِ پروژه اش! گرامیان! خواهشمندم بدون ذکر نام پدیدآورنده منتشر نشود. 01/31/2011. سه شنبه شب. خوابگاهِ اسماعیلیه.اصفهان.ساعت...
-
بدو بدو حراجه...
پنجشنبه 22 دیماه سال 1390 12:48
آشناست... مشتری داشتین براش بفرستین دست گلتون درد نکنه
-
سیاهه (8): چاه
چهارشنبه 21 دیماه سال 1390 12:35
A دردهایم را می بلعم باز نعره هایم هیچ راهی به بیرون ندارند باید همان جا چال شوند آخر هیچ پروانه ای مدل سوختنم را نپسندیده من هم با همه ی پروانه ها لج کرده ام برای خودم می سوزم هیچ چاهی فریاد هایم را نمی بلعد... B آخر خشک شده اند فریاد هایم را می کوبانند توی صورتم! این روزها چاه ها هم بلیطی شده اند! نداشته باشی به یک...
-
دهه شصتیا (1): [...]مان کجا رفته؟
پنجشنبه 15 دیماه سال 1390 05:44
اگر بزرگ شدن به تنهایی است خیلی بزرگ شده ام خدایا کودک ترم کن (از نوع فهمیده اش ترجیحاً...!) ما دهه شصتی ها چه مان شده؟ چیست که در نسل من می لولد و ملال می انگیزد؟ برای چه می دویم می میریم می گرییم ... چرا همه ی نوشته هامان دل نوشته های گِلی است؟ ابرهای دهه شصت مگر چقدر سنگین بوده که هنوز که هنوز است دل های ما کودکانش...
-
یادها (2): من چشم خورده ام (مرحوم حسین پناهی)+فایل دکلمه
چهارشنبه 7 دیماه سال 1390 12:49
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 مادر بزرگ گم کرده ام در هیاهوی شهر آن نظربند سبز را که در کودکی بسته بودی به بازوی من در اولین حمله ی ناگهانی تاتارِ عشق خمره ی دلم بر ایوان سنگ و سنگ شکست دستم به دست دوست ماند پایم به پای راه رفت من چشم خورده ام من چشم خورده ام من تکه تکه از...
-
سیاهه (7): شورِشیرین
چهارشنبه 7 دیماه سال 1390 12:08
چند هفته ای بود در گلویم میخ می کوبید طفلک گیر کرده بود امشب همّت کرد خودش را بالا کشید تا چشمانم رها شد طعم شوری داشت امّا شیرین ترین موجود این چند روزه ام بود. ساج ششم دی ماه یکهزار و سیصد و نود گرامیان! خواهشمندم بدون ذکر نام پدیدآورنده منتشر نشود. 06/10/1390. سه شنبه شب. خوابگاه.ساعت 23:25
-
سیاهه (6): یار می خواهم...
چهارشنبه 7 دیماه سال 1390 12:04
در کوره راه تنهائیم گم شده ام فانوسم بی رمق می سوزد یار می خواهم کیست که مرا یاری کند؟... ساج ششم دی ماه یکهزار و سیصد و نود گرامیان! خواهشمندم بدون ذکر نام پدیدآورنده منتشر نشود. 06/10/1390. سه شنبه شب. خوابگاه.ساعت 23:06
-
سیاهه (5): آنی که نمی خواستی بشوی...
یکشنبه 4 دیماه سال 1390 18:01
کم کم دارم همانی می شوم که مدتی است می خواهم بشوم! «تنها» شاید در نگاه اول زیاد جالب نباشد اما وقتی نفهمندت زمانی که دیگر گریزی نداری باید آنی بشوی که شاید از اول نمی خواستی ولی در نقطه ای گیر می کنی ... نه... می اندازندت! و تو تصمیم می گیری چیزی دیگری بشوی آنی که شاید از اول نمی خواستی... ساج دوم دی ماه یکهزار و سیصد...
-
سیاهه (4): احساس نوشتن، بخوانید: نوشتن احساس
یکشنبه 4 دیماه سال 1390 17:53
وقتی احساست را می نویسی دیگر احساس نیست حالا دیگر یک نوشته است اصولاً اگر قرار بود احساس را بنویسند دیگر «احساس» نبود «نوشته» بود! ما فقط می توانیم سایه ای از احساسمان را روی کاغذ بوم نگاتیو ... طرح بزنیم همین. ساج دوم دی ماه یکهزار و سیصد و نود گرامیان! خواهشمندم بدون ذکر نام مصنف محترم منتشر نشود. 02/10/1390. جمعه...
-
سیاهه (3): مردی که کوه می کاشت
یکشنبه 4 دیماه سال 1390 17:43
پدر را به یاد می آورم کنار شومینه اتاق نشیمن مبل چرمی پیپ از مردی می گفت که ... : «گاهی اوقات می دیدمش... همیشه چند تا سنگ در جیب داشت گاهی خم می شد یکی را بیرون می آورد چیزی در گوشش می خواند بعد به دقت توی زمین می کاشت می گذشت نمی دانستم چرا بعداً فهمیدم بعد که همه ی آن سنگ ها کوه شدند...» پدرم دیده بود مردی را که...
-
سیاهه (2): کلاغ های بی خیال
جمعه 2 دیماه سال 1390 13:32
کلاغ ها همه با هم روی شاخه های چنار پیر ختم غار غار گرفته اند هنوز نمی دانند استخوان های توی سطل زباله را گربه ها پیش خرید کرده اند... ساج سی ام آذرماه یکهزار و سیصد و نود. قبل از آمدن استاد گرامیان! خواهشمندم بدون ذکر نام شاعر (؟) محترم منتشر نشود. 30/09/1390. چهارشنبه بعد از ظهر. ساعت 15:08
-
سیاهه (1): نوستالژی
جمعه 2 دیماه سال 1390 13:26
تا هنگامی که نشسته ای و تنها به صندلی پوسیده ی اتاقت تکیه زده ای هیچ گاه نخواهی دانست بهار چه وقت به حیاط خانه ات سرک کشیده است... ساج بیست و نهم آذرماه یکهزار و سیصد و نود. قبل از آمدن استاد گرامیان! خواهشمندم بدون ذکر نام شاعر (؟) محترم منتشر نشود. 29/09/1390. سه شنبه بعد از ظهر. ساعت 14:35
-
ذهنیات یک امرداد کوچک(1): فرشته بودن چیز خوبی است...
شنبه 19 آذرماه سال 1390 12:10
فرشته بودن چیز خوبی است... آدم بودن خیلی سخت تر است. اما شاید بهتر باشد...! تو باید این سختی را به دوش بکشی. البته کمکی که می شود کرد این است که لااقل نام یک فرشته* را داشته باشی. همین خودش خیلی است! م.تارخ پ.ن: "ذهنیات یک امرداد کوچک" قرار است یک داستان بلند باشد. این ها هم چرکنویس هایش... *: امرداد...
-
دفتر اول(3): گام خواهم کاشت...
یکشنبه 13 آذرماه سال 1390 19:30
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 گام خواهم کاشت اگر آغاز می کردم تو می گفتی چرا این گونه باید...؟ پس شروعم ناتمام و بی ثمر می ماند این چنین خانه نشین و خیره ام کردی من از شب های بی پروانه از تنهایی آلاله می ترسم من امّا نیک می دانم که این وحشت از این آغاز بی پایان فریب توست من...
-
Kaspersky 2011 License Nov.2011
شنبه 5 آذرماه سال 1390 13:00
شاید هیچ ربطی نداشته باشه ولی چون خودم خیلی دنبالش میگردم، برای شما هم میذارمش... اینم لینک: Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 http://www.parandco.com/files/pa/KIS.zip
-
دفتر اول (2): به تو چه!!
شنبه 5 آذرماه سال 1390 11:57
به تو چه! تصویر تزئینی است امشب از سوز دلم پی در پی بغض می بلعیدم... و نفهمیدم کِی وکجا خوابم برد... و چه شد همه سر ریز دلم بیرون ریخت و چرا گرگ در آن لحظه ی حساسِ فغان زوزه کشید و نمی دانم کیست از درون و بیرون پنجه بر ذهن تَرَم می کشد و می گوید «خفه شو...!» و نمی داند که خفگی درد من است! من از این سندروم دهشتناک سال...
-
دفتر اول (1): دالِ زخمی
دوشنبه 16 آبانماه سال 1390 22:53
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 دالِ زخمی Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 از درون می سوزم سوختن سهم من است حسرتم کوه بلندی است که در دامنه اش قوچ با آرامش، گام بر میدارد بر فراز قله، لانه می سازد باز آن عقابی که همه دلخوشی اش افقِ...
-
میّت!
یکشنبه 8 آبانماه سال 1390 14:36
همین طور دراز افتاده ام کف زمین... عین میّت... بی خاصیّت... خودنویس چینی هم مرتب جوهر پس می دهد و نظامم را به هم ریخته بد فرم! امشب کلاً خیلی بی خاصیت شده ام... از همه چیز عقبم انگار... روانم جا به جا شده... مریضم... بیمارگونه!! عجب وانفسایی است... کیست که درونم را می جود...؟؟؟!! 05/08/1390. پنجشنبه شب. ساعت 00:48
-
معرفی کتاب.1
سهشنبه 26 مهرماه سال 1390 19:29
به عنوان اولین کتاب، می خوام تازه ترین رمانی رو که خریده ام رو بهتون معرفی کنم : دسامبر رئیس دانشکده اثر: سال بلو THE DEAN'S DECEMBER BY: SAUL BELLOW
-
یاد ها (1): مگس!
سهشنبه 26 مهرماه سال 1390 02:05
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA مگسی را کشتم نه به این جرم که حیوان پلیدیست، بد است و نه چون نسبت سودش به ضرر، یک به صد است طفل معصوم به دور سر من میچرخید به خیالش قندم! یا که چون اغذیه ی مشهورش، تا به آن حد، گَندَم ای دو صد نور به قبرش بارد مگس خوبی بود من به این جرم که از یاد تو بیرونم کرد مگسی را کشتم...
-
یه آلبوم ترانه...
دوشنبه 18 مهرماه سال 1390 19:49
امشب یکهو به سرم زد یک آلبوم ترانه بنویسم، بفرستم برای یک خواننده تا بخواند! بدون چشم داشت... حتی اسمم!! نظری نداری؟ 15/07/1390. جمعه شب. ساعت 22:46
-
حال!
دوشنبه 18 مهرماه سال 1390 19:40
این قدر با این عکس های فانتزی که یک نوشته را با عینکی روی آن، یک فنجان قهوه و یک خودنویس به تصویر می کشند حال می کنم که نگو!! 15/07/1390. جمعه شب. ساعت 22:46
-
هر روز مچاله تر از دیروز!
دوشنبه 18 مهرماه سال 1390 18:22
هر روز مچاله تر می شوم... تازگی ها قد یک نخود شده ام... گاهی هم قد می کشم... نمی دانم کی قد خورشید خواهم شد... 15/07/1390. جمعه شب. ساعت 22:46
-
ننوشتن واقعاً خفه کننده است!
دوشنبه 18 مهرماه سال 1390 17:11
ننوشتن واقعاً خفه کننده است... تو این طور فکر نمی کنی؟ نوشتن با این خودنویسِ چینی هم حس خوبی بهم می دهد...! کلّاً جالب است...حرکت قلم بر روی کاغذ...نفوذ جوهر مشکی در تار و پود ورق سپید... رقص سرریز اندیشه ها بر روی برگه های A4 داخل کلاسور... همه ی این ها چیز هایی است که گاه نیاز شدیدی به آن ها حس می کنم. امشب هم از...
-
شب ...!
دوشنبه 6 تیرماه سال 1390 19:16
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA و شب... جادوست جادوی خداوند جادوی خداوندی که جادوگر نیست شب فوق تصور است کشفش معرفت زاست درکش چیزی فرای زیبایی است آرامشی دارد در عین هیجان تپشی دارد در خاموشیش شب در میان سیاهی اش موج سپیدی فردا را پنهان کرده است ورود به آن ، ورود به تاریکی پر معنایی است که انسان را به...