چرکنویس

دست نوشته های یک نویسنده ی جوان

چرکنویس

دست نوشته های یک نویسنده ی جوان

سیاهه (8): چاه

A


دردهایم را

می بلعم باز

نعره هایم

هیچ راهی به بیرون ندارند

باید همان جا چال شوند

آخر

هیچ پروانه ای

مدل سوختنم را نپسندیده

من هم

با همه ی پروانه ها

لج کرده ام

برای خودم می سوزم

هیچ چاهی فریاد هایم را نمی بلعد...


B


آخر

خشک شده اند

فریاد هایم را

می کوبانند

توی صورتم!

این روزها

چاه ها هم

بلیطی شده اند!

نداشته باشی

به یک پروانه

می فروشندت!

C


باید

خودم

چاه بشوم

پرِ آب...

فریاد ها را ببلعم

حتی

فریاد های خودم را

این طوری

لااقل

از شر آن پروانه های لعنتی هم

خلاص می شوم

شاید...


D


شاید
روزی
نگار من هم
پیدا شد
از این همه فریاد
تطهیرم کند*
با n تا دَلو*
که از حلقم
بیرون می کشد...

ساج

نوزدهم دی ماه یکهزار و سیصد و نود


گرامیان!
خواهشمندم بدون ذکر نام پدیدآورنده منتشر نشود.


  19/10/1390. دوشنبه شب. خوابگاه.ساعت 23:54

*: برای درک بهتر، به بخش تطهیر چاه، باب طهارت فقه اسلامی مراجعه شود.

*: دَلو (Dalv): سطلی است از جنس چرم (معمولاً) که با آن از چاه آب بیرون می کشند.



نظرات 2 + ارسال نظر
کودک نفهم چهارشنبه 21 دی‌ماه سال 1390 ساعت 04:38 ب.ظ

هیپ؟!! یعنی هیچ؟!! :دی

مدل سوختن بنده را نیز پسند نفرمودند ایشان!
چند عدد گزینه می دارد:
یا مدل سوختن من تغییرات خواهد نمود
یا ایشان متحول گشته مدل سوختن بنده را خواهند پسند فرمود!!!
یا بنده یک پروانه ی دیگر خواهم جستاند و ایشان یک شمع دیگر
یا هیچکدام ...

فکر کنم همان «یا هیچکدام»
کودکم!
منمون!

نیلوفر پنج‌شنبه 22 دی‌ماه سال 1390 ساعت 05:26 ب.ظ http://mankantopolo.blogsky.com

از طرز نوشته هات خوشمان آمد

منمون!
موفق باشید.
باز هم به ما سر بزنید...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد