چرکنویس

دست نوشته های یک نویسنده ی جوان

چرکنویس

دست نوشته های یک نویسنده ی جوان

یادها (2): من چشم خورده ام (مرحوم حسین پناهی)+فایل دکلمه

مادر بزرگ

گم کرده ام در هیاهوی شهر

آن نظربند سبز را که در کودکی

بسته بودی به بازوی من

در اولین حمله ی ناگهانی تاتارِ عشق

خمره ی دلم بر ایوان سنگ

و سنگ شکست

دستم به دست دوست ماند

پایم به پای راه رفت

من چشم خورده ام

من چشم خورده ام

من تکه تکه از دست رفته ام در روز روز زندگانی ام.


گرامی یاد حسین پناهی


گرامیان!
خواهشمندم بدون ذکر نام پدیدآورنده منتشر نشود.


در صورت تمایل
می توانید فایل دکلمه با صدای حسین پناهی را از لینک زیر دریافت نمایید:


http://www.4shared.com/mp3/blSshREI/PanahiSetare01.html




 

نظرات 2 + ارسال نظر
کودک نفهم چهارشنبه 7 دی‌ماه سال 1390 ساعت 04:38 ب.ظ

ایشان نیز نفس می باشند اینجانب را.
ولیکن آیا نیست«دستم به دست دوست ماند»؟

چرا ولیکن در حس و حال بوده ایم و التفات ننموده ایم و بلی!
اصلاح گردید...
متشکرات

[ بدون نام ] چهارشنبه 7 دی‌ماه سال 1390 ساعت 04:39 ب.ظ

در ضمن قوری نیز از اشیاء مورد علاقه ی بنده است

اگر داخلش مقادیری قهوه ی ترک با شیر باشد ارجح است، علی الاحوط!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد