چرکنویس

دست نوشته های یک نویسنده ی جوان

چرکنویس

دست نوشته های یک نویسنده ی جوان

دفتر اول (6): دلقک

دلقک

 

آی... مردم، بدوید

حراجش کردم

همه اندیشه به یک پول سیاه

چه کسی می­ داند

شاید این اندیشه

جلو چشمانم پرپر شد

به چه می ­خندی، های..!

دلقکِ بی ­پروا

کسب و کارت امروز

از همه بیش ­تر است

مردمان امروزه، به تو می ­اندیشند

تو همان سرور امروز جهانی، دلقک!

وانچه من می­ گویم

قدر ارزن ارزد!

چه کسی می­ داند

شاید امروز جهان

تشنه­ ی لُعبَتکانی است از آن سوی خدا

دلقک ،

همه­ ی رقص ­نگاریِ وجودت انگار

با تشر،

با تمسخر،

با خون،

با همه دلبریِ لعبتکان منسوج است

امّا

با همه طنّازی

عشوه­ ی دلبرکان

با همه سحر وجودت، دلقک ،

عمرِ تو کوتاه است

مردمان می ­فهمند

روزی

همه­ ی آنچه تو بودی هیچ است

پیرِ اندیشه مرا می­ خواند

و به یک زمزمه­ ی نامفهوم

شهر فرو می ­ریزد...

 

م. ساج

سال 1390 خورشیدی


گرامیان!
خواهشمندم بدون ذکر نام پدیدآورنده منتشر نشود.


  2011. .اصفهان