ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
دلقک
آی... مردم، بدوید
حراجش کردم
همه اندیشه به یک پول سیاه
چه کسی می داند
شاید این اندیشه
جلو چشمانم پرپر شد
به چه می خندی، های..!
دلقکِ بی پروا
کسب و کارت امروز
از همه بیش تر است
مردمان امروزه، به تو می اندیشند
تو همان سرور امروز جهانی، دلقک!
وانچه من می گویم
قدر ارزن ارزد!
چه کسی می داند
شاید امروز جهان
تشنه ی لُعبَتکانی است از آن سوی خدا
دلقک ،
همه ی رقص نگاریِ وجودت انگار
با تشر،
با تمسخر،
با خون،
با همه دلبریِ لعبتکان منسوج است
امّا
با همه طنّازی
عشوه ی دلبرکان
با همه سحر وجودت، دلقک ،
عمرِ تو کوتاه است
مردمان می فهمند
روزی
همه ی آنچه تو بودی هیچ است
پیرِ اندیشه مرا می خواند
و به یک زمزمه ی نامفهوم
شهر فرو می ریزد...
م. ساج
سال 1390 خورشیدی
گرامیان!
خواهشمندم بدون ذکر نام پدیدآورنده منتشر نشود.