ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
به تو چه!
تصویر تزئینی است
امشب از سوز دلم
پی در پی
بغض می بلعیدم...
و نفهمیدم کِی
وکجا
خوابم برد...
و چه شد
همه سر ریز دلم بیرون ریخت
و چرا گرگ
در آن لحظه ی حساسِ فغان
زوزه کشید
و نمی دانم کیست
از درون و بیرون
پنجه بر ذهن تَرَم می کشد و می گوید
«خفه شو...!»
و نمی داند که
خفگی درد من است!
من از این سندروم دهشتناک
سال ها بیمارم...!
خفگی شغل من است!
سر تا پا خفه ام!!
ننویسم، چه کنم؟
همه از درد دلم می گویم
و نمی خواهم تو
همرهم گریه کنی
به تو چه!؟
من همه دردم و تو
همه دردت اینست
که به من گوش کنی،
پس بشنو:
من همان دال خرامان پرواز
من همان عقابم...
که از امروز به بعد
باید از روی زمین
دانه را برچینم
من از امروز به بعد
همره کفتارم
اگر از فرط سقوطم بی شک
تا فردا
دق نکنم!
همه فریادم من
من همه بی رنگم...
من منم
من، نه منم!
همه «من» شد
همه، من!
تو چرا این گونه
به درون دل من می نگری؟!
اصلاً
به تو چه؟!!
پ.ن: دال=عقاب، عقاب سیاه.
م. تارخ (ساج)
جمعه - چهارم آذرماه یکهزار و سیصد و نود خورشیدی
گرامیان!
خواهشمندم بدون ذکر نام شاعر محترم منتشر نشود.
04/09/1390. جمعه شب. ساعت 23:55
خوشم آمدن فرمود!
فقط کاش اینکه به جای سندروم واژه ای دیگر می جوریدید و آنجا که فرمودید:
پس بشنو:
من همان دال خرامان پرواز
من همان عقابم...
به نظر این حقیر بنده "عقابم" اندکی وزن را کج و کوله نمود. مثلا می توانستید گفتن کنید" من همان تیزپرم!!" :)
ممنون که خواندید
بیش تر ممنون که رویش فکر کرده و نظرتان را برایم نوشتید.
کلیت حرفتان را قبول دارم.
اما چون فضای شعر امروزی و تا حدودی زبان آن مدرن است شاید استفاده از واژه ای مانند: «سندروم» موجه باشد.
درباره ی مورد دوم هم باید بگویم که در شعر نو وزن به معنای کلاسیک آن در اولویت نیست.
البته همان طور که در ابتدا گفتن فرمودم! کلیت نقدتان را وارد می دانم و بسیار سپاس گزارم.
پیروز باشید و باز هم به ما سر بزنید.
البته اگر کلمه ی عقاب را کمی کشیده بخوانید مشکل وزن حل می شود.
عزیزی به من گفت: تمام شعر، اجرای آن است.
یا اینکه می توان روی "ق" ی عقاب تشدید گذارد و خواند "عقٌاب"