به عنوان اولین کتاب، می خوام تازه ترین رمانی رو که خریده ام رو بهتون معرفی کنم:
دسامبر رئیس دانشکده
اثر: سال بلو
THE DEAN'S DECEMBER
BY: SAUL BELLOW
مگسی را کشتم
نه به این جرم که
حیوان پلیدیست، بد است
و نه چون نسبت سودش به ضرر، یک به صد است
طفل معصوم به دور سر من میچرخید
به خیالش قندم!
یا که چون اغذیه ی مشهورش، تا به آن حد، گَندَم
ای دو صد نور به قبرش بارد
مگس خوبی بود
من
به این جرم که از یاد تو بیرونم کرد
مگسی
را کشتم
مرحوم حسین پناهی
امشب یکهو به سرم زد یک آلبوم ترانه بنویسم،
بفرستم برای یک خواننده تا بخواند!
بدون چشم داشت...
حتی اسمم!!
نظری نداری؟
15/07/1390. جمعه شب. ساعت 22:46
هر روز مچاله تر می شوم...
تازگی ها قد یک نخود شده ام...
گاهی هم قد می کشم...
نمی دانم کی قد خورشید خواهم شد...
ننوشتن واقعاً خفه کننده است... تو این طور فکر نمی کنی؟ نوشتن با این خودنویسِ چینی هم حس خوبی بهم می دهد...! کلّاً جالب است...حرکت قلم بر روی کاغذ...نفوذ جوهر مشکی در تار و پود ورق سپید... رقص سرریز اندیشه ها بر روی برگه های A4 داخل کلاسور... همه ی این ها چیز هایی است که گاه نیاز شدیدی به آن ها حس می کنم. امشب هم از همان موقع هاست. اصلاً نمی دانم قرار است چه بنویسم، تنها می دانم باید قلم را بردارم و کاغذی را سیاه کنم...همین! کاری که حتی تایپ کردن در Word هم این حس را ارضا نمی کند...
15/07/1390. جمعه شب. ساعت 22:46