چرکنویس

دست نوشته های یک نویسنده ی جوان

چرکنویس

دست نوشته های یک نویسنده ی جوان

دهه شصتیا (1): [...]مان کجا رفته؟

اگر بزرگ شدن به تنهایی است

خیلی بزرگ شده ام

خدایا

کودک ترم کن

(از نوع فهمیده اش ترجیحاً...!)

ما دهه شصتی ها چه مان شده؟

چیست که در نسل من می لولد و ملال می انگیزد؟

برای چه می دویم

می میریم

می گرییم

...

چرا همه ی نوشته هامان

دل نوشته های گِلی است؟

ابرهای دهه شصت مگر چقدر سنگین بوده که

هنوز که هنوز است

دل های ما کودکانش را

بوی نم اشباع کرده...؟

نم چشمان ما را چه کسی قرار است پاک کند؟

ما کیستیم؟

چیستیم؟

سهممان از هستی چقدر است...؟

دهه شصتی...

چرا آغوشت برای خودت هم زیادی است؟

قلبت برای که می تپد؟

پاهایت را

به چه انگیزه

به رفتن امر می کنی؟

برای چه آینده ای

خشت ساخته ای؟

کدامین هنرت اشباعت کرده؟

کجا آرام و قرار داری؟

اضطرابت را

هیجانت را

ناله هایت را

در کدامین چاه می ریزی؟

سایه ات کجا رفته؟

سایه ات به دنبال توست

یا

تو به دنبال سایه ای می دوی

تا لختی

در زیرش آرام بگیری

تا از این هرم دهه شصتی بودنت

دمی

رها شوی

نفس بکشی

تا فردا

در دانش گاه

در گاه دانش

گاه در دانش

دانش در گاه

!

همانی باشی که دیروز بودی

همانی که فردا قرار است باشی...

همانی که نه من می شناسمش

نه تو

نه ابرهای دهه شصت!

تو اصلا چرا هستی؟

هستی؟

قدم زدنت

خندیدنت

درس خواندنت

وب نوشتت

گله هایت

[...] ات!

همه تکراری

همه مصنوعی

تازه هر چه به آخرش (دهه شصت)

نزدیک تر می شوی

ابرها سیاه تر بوده اند

گویا...

دل ما ته تغاری ها

سنگین تر است...

برادرم...

خواهرم...

[...]ام!

رنگ فیروزه ای توی بساطت پیدا نمی شود؟

دلم بد جور کپک زده...

کپک های خاکستری...

نمور...

خسته...

در اوج جوانی...

چرا؟

[...] مان کجا رفته؟


نظرات 1 + ارسال نظر
کودک نفهم چهارشنبه 21 دی‌ماه سال 1390 ساعت 04:43 ب.ظ

مثلا دهه پنجاهیا بهتر بودن؟
یا دهه هفتادیا بهتر خواهند بود؟
هون آیا؟

بعد چشم انداز بیست ساله مشخص می شه...!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد