چرکنویس

دست نوشته های یک نویسنده ی جوان

چرکنویس

دست نوشته های یک نویسنده ی جوان

سیاهه (4): احساس نوشتن، بخوانید: نوشتن احساس

وقتی

احساست را می نویسی

دیگر احساس نیست

حالا دیگر

یک

نوشته است

اصولاً اگر قرار بود احساس را بنویسند

دیگر

«احساس»

نبود

«نوشته»

بود!

ما فقط می توانیم

سایه ای

از احساسمان را

روی کاغذ

بوم

نگاتیو

...

طرح بزنیم

همین.


ساج

دوم دی ماه یکهزار و سیصد و نود


گرامیان!
خواهشمندم بدون ذکر نام مصنف محترم منتشر نشود.


  02/10/1390. جمعه بعد از ظهر. ساعت 16:48




سیاهه (3): مردی که کوه می کاشت

پدر را به یاد می آورم

کنار شومینه

اتاق نشیمن

مبل چرمی

پیپ

از مردی می گفت که ... :

«گاهی اوقات می دیدمش...

همیشه چند تا سنگ در جیب داشت

گاهی خم می شد

یکی را بیرون می آورد

چیزی در گوشش می خواند

بعد

به دقت

توی زمین

می کاشت

می گذشت

نمی دانستم چرا

بعداً فهمیدم

بعد که همه ی آن سنگ ها کوه شدند...»

پدرم دیده بود

مردی را که

کوه می کاشت...


ساج

چهارم دی ماه یکهزار و سیصد و نود


گرامیان!
خواهشمندم بدون ذکر نام مصنف محترم منتشر نشود.


  04/10/1390. چهارشنبه بعد از ظهر. ساعت 14:48



سیاهه (2): کلاغ های بی خیال

کلاغ ها

همه با هم

روی شاخه های چنار پیر

ختم غار غار گرفته اند

هنوز نمی دانند

استخوان های توی سطل زباله را

گربه ها

پیش خرید کرده اند...


ساج

سی ام آذرماه یکهزار و سیصد و نود. قبل از آمدن استاد


گرامیان!
خواهشمندم بدون ذکر نام شاعر (؟) محترم منتشر نشود.


  30/09/1390. چهارشنبه بعد از ظهر. ساعت 15:08



سیاهه (1): نوستالژی

تا هنگامی که نشسته ای

و تنها

به صندلی پوسیده ی اتاقت

تکیه زده ای

هیچ گاه

نخواهی دانست

بهار

چه وقت

به حیاط خانه ات

سرک کشیده است...



ساج

بیست و نهم آذرماه یکهزار و سیصد و نود. قبل از آمدن استاد


گرامیان!
خواهشمندم بدون ذکر نام شاعر (؟) محترم منتشر نشود.


  29/09/1390. سه شنبه بعد از ظهر. ساعت 14:35