چرکنویس

دست نوشته های یک نویسنده ی جوان

چرکنویس

دست نوشته های یک نویسنده ی جوان

در غبار وسوسه

در غبار وسوسه

گیر و دار من بودن

تو را دیدم

و گرفتارت شدم

رهایم کن

منِ خبیث!

آن روز که مرا خواندی

و اجابتت کردم

آن روز که به حماقتم خندیدی

و من در شیفتگی تو غوطه می خوردم

آن روز که ندیدمت و راهت را گرفتم

تو

همان بودی که هم اکنون

ولی من دیگر مدت هاست که می شناسمت

معتادت شده ام

نایی برایم نگذاشته ای

میدانم که تا نخواهم رهایم نمی کنی

می دانی که نمی توانم به راحتی از شرت خلاص شوم

پس حداقل دفنم کن!

 

13/11/1389

سه شنبه،

02/02/2011

م.تارخ



رونوشت تنها با ذکر نام نویسنده مجاز است

نظرات 3 + ارسال نظر
مرگ بر غم یکشنبه 17 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 03:14 ب.ظ

سلام
وبتون رو خوندم
جالبه
دوست من میشی؟
اگه تبادل لینک میکنی من رو با اسم "مرگ بر غم" لینک کن و توی وبم توی بخش نظرات بهم بگو تا منم تو رو لینک کنم
www.m89.blogsky.com

دیدم.وب خوبی است. سعی کن پخته تر و گزیده تر بنویسی. لینکت کردم.

من یکشنبه 17 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 07:17 ب.ظ http://my-moon.blogsky.com

سلام دوست عزیز
مطالبتونو خوندم.جالب و با معنا...
«میدانم که تا نخواهم رهایم نمی کنی»
دست قلم خوبی دارین.
خوشحال میشم بهم سر بزنین و از نظرات با ارزشتون استفاده کنم.
موفق باشین.

ممنون دوست من حتما بهتون سر میزنم

کودک خوشحال پنج‌شنبه 21 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:41 ب.ظ

زیبا بود!!!!!!!!!

ممنون کودک خوشحال.همیشه شاد باشی.بهم سر بزن.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد